گمان بر رتبه ی
عرفانی من
مبر از پینه ی پیشانی من
ز خاطر بردن ذکر سجود است
دلیل سجده ی طولانی من
تو هدیه ی زیبای خدایی، ای صبر
با هر دل خسته آشنایی،ای صبر
گفتند همانکه غم دهد صبر دهد
غم آمده پس تو کی میایی ای صبر؟
بی سر شده بود و سر و سامانی داشت
بی حنجره فریاد نمایانی داشت
یک روز به خونخواهی او می آیند
آن مرد غریب ، آشنایانی داشت...
آن مست هميشه با حيا چشم تو بود
آن آينه ي رو به خدا چشم تو بود
دنيا همه شعر است به چشمم اما
شعري كه تكان داد مرا چشم تو بود
پوشیده به تن ، قبای رسمی در صف
دنبال کمی هوای رسمی در صف
ده بود و درخت های عاشق در رقص
شهر است و درخت های رسمی در صف
گفتی به چه دلخوشی؟... سؤالت خوب است
گفتی که غریب... احتمالت خوب است
از شهر دلم گرفته بر خواهم گشت
ای تنهایی! سلام! حالت خوب است؟
از مهر نبرده ای نصیبی ای شب!
داری به گلو بغض عجیبی ای شب!
وقتی که تو می رسی همه می خوابند
بدجور میان ما غریبی ای شب!
غمگین نشد از اینکه به او تاخته اند
یا اینکه به جانش تبر انداخته اند
وقتی جگر انار خون شد که شنید
از شاخه او چوب فلک ساخته اند
هر چند که از جوش و خروشش سخن است
یک عمر نفهمید که دریا کفن است
ماییم که محتاج صعودیم ای کوه
تنها هنر رود فرو آمدن است
سرمای تو کشت خواهرم را ای برف
خون کرد دل برادرم را ای برف
آهسته ببار تا بیابم شاید
گیسوی سپید مادرم را ای برف
ای دل نگران که چشمهایت بر در....
شرمنده که امروز به یادت کمتر....
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلوم ترین عاشق دنیا!مادر
پاهایت کو ؟ به پای کی جنگیدی ؟
کو دستانت ؟ به جای کی جنگیدی ؟
این ها که تو را نمی شناسند هنوز
بابای
گلم ! برای کی جنگیدی؟
ابریم که ارث پدریمان
اشک است
مشق شب و درس سحریمان اشک است
هرکس به زبان خود سخن می گوید
ما نیز زبان مادریمان اشک است...