بیهقی و میزانسن


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 13 آذر 1394
بازدید : 104
نویسنده : جاذبه وب

بیهقی و میزانسن

درباره اقتباس از آثار کلاسیک ادبی  

قرار بود در این مقاله به بررسی مجموعه‌ای از آثار ادبیات منظوم و منثور فارسی بپردازم که ظرفیت تبدیل شدن به فیلم را دارند. اما یادم آمد که صاحب این قلم یا به تعبیر محمد قائد «صاحب این کی بورد» طی دو، سه دهه اخیر بار‌ها در نوشته‌ها و گفته‌هایش به این موضوع اشاره کرده و حتی زمانی فهرست بلند بالایی از این آثار را تدوین کرده با این امید که چاره‌ساز شود و عده‌ای را به صرافت بهره‌گیری از این ذخایر نهفته در گنجینه فرهنگ این سرزمین بیاندازد که متأسفانه تاکنون اتفاقی نیفتاده بجز حرکت خلاقانه عباس کیارستمی که اقتباس مدرنی از داستان «خسرو شیرین» نظامی گنجوی را در فیلم غیر متعارف «شیرین» ارائه کرده و نمی‌دانم این تجربه درخشان چرا هنوز رنگ پرده را ندیده است؟ نگارنده نیز در اقتباس از داستان تراژیک رستم و سهراب شاهنامه فردوسی، طرح فیلمنامه مفصلی نوشته که از زمان حال آغاز می‌شود، از تاریخ عبور می‌کند و به اساطیر می‌رسد.

این نوشته در مجله فیلم چاپ شد و به‌رغم تعریف و تمجید‌هایی که درباره‌اش شنیدم، حتی یک فیلمساز هم برای تبدیلش به فیلم پا پیش ننهاد. این هراس یا امتناع دلایل زیادی دارد از جمله محافظه‌کاری سینمای ایران که معمولاً از پیشنهاد‌های تازه می‌هراسد. دلیل دوم هم طبعاً ممیزی است. چون لابد ادبیات کلاسیک ایران «مورد» دارد. به یاد دارم در دهه 1360 نمایشنامه‌ای بر اساس داستان غم‌انگیز بردار شدن حسنک‌وزیر نوشتم که اقتباس وفادارانه‌ای هم از نوشته ابوالفضل بیهقی دبیر دربار غزنویان و مورخ صادق و جسور قرن پنجم هجری بود. این متن ابتدا در مر کز هنرهای نمایش آن زمان به تصویب رسید و ‌هادی مرزبان کارگردانی‌اش را هم شروع کرد که به حکمی نانوشته از ادامه کار جلوگیری شد. استدلال آقایان ظاهراً این بود که حسنک «قرمطی بوده» و نباید سراغش رفت.

چون قرمطیان شاخه‌ای از اسماعیلیه هستند و بهانه‌هایی از این قبیل. اتفاقاً چندی بعد، رئیس‌جمهور وقت در بازدید از رادیو ضمن تشویق دست‌اندرکاران بخش نمایش رادیو به بهره‌گیری از متون ارزشمند ادبیات کلاسیک ایران، اشاره کرد و اینکه «از‌داستان بردار شدن حسنک‌وزیر در تاریخ بیهقی غافل نشوید که جنبه‌های نمایشی خوبی دارد.» ولی مسوولان ممیزی هرگز گوش‌شان به حرف بزرگان بدهکار نیست و برای حفظ منصب خود، سلیقه شخصی‌شان را بر هر نظر و اراده‌ای ارجح می‌دانند. بگذریم. تازگی‌ها و برای چندمین بار تاریخ بیهقی ویرایش جعفر مدرس صادقی را خواندم و همچنان روی داستان بر دار شدن حسنک تأمل کردم و دیدم آنچه در این داستان آمده، در طول تاریخ ایران زمین چقدر تکرار شده. حتی در روزگار ما. گویی نخبه‌کشی و سفله‌پروری، جزئی از فرهنگ سیاسی ما بوده و هست.

اما این بار علاوه بر وجه داستانی به نکته دیگری رسیدم که به مقوله سینما و نمایش بسیار نزدیک است و آن نوع شخصیت‌پردازی و میزانسنی است که بیهقی در این داستان ترسیم کرده. فکر می‌کنم پس از فردوسی در شاهنامه که میزانسن‌های دقیقی از لحظه‌های مهمی مثلاً جنگ و رو‌در‌رویی خلق کرده که کافی است دوربین را بکاریم و عیناً فیلمبرداری کنیم، بیهقی دومین نویسنده و داستان‌پردازی است که بسیار پیش از کشف سینما و حتی پیدایش مقوله نمایش در ایران، نقش نمایشی میزانسن را کشف کرده است.

و این ویژگی محدود به داستان حسنک هم نیست. سرتاسر داستان‌های مستند و در عین حال جذاب این اثر مشحون از صحنه پردازی (میزانسن)هایی است که معلوم می‌کند بیهقی تکنیک داستان‌سرایی به‌ویژه مقدمه چینی، تعلیق، نقطه عطف و دیگر رموز و شگرد‌های جذب مخاطب را به خوبی می‌دانسته است. در این فرصت به دو صحنه مهم از این داستان که اتفاقاً با تکنیک فلاش‌بک شکل گرفته و نویسنده در همان ابتدا از وضعیت حال شخصیت‌ها و سرنوشت شوم اغلبشان سخن می‌گوید و سپس به قول خودش «به سر قصه» می‌رود از منظر طراحی و میزانسن نگاه می‌کنیم. فکر نمی‌کنم تا آن زمان در ادبیات هیچ کشوری بتوان داستانی را پیدا کرد که با تکنیک فلاش‌بک شروع شده باشد. در تاریخ سینما نیز برای نخستین بار این شیوه بیانی در همشهری کین اورسن ولز جلوه‌گر شد و زبان سینما را متحول کرد.

 به هر روی، نخستین صحنه از داستان حسنک که میزانسن در آن با زیبایی و هنرمندی، موقعیت‌ها را بیان می‌کند، صحنه محاکمه و اقرارگیری از او و انتقال دارایی‌اش به سلطان مسعود با حضور قاضی(خواجه احمد)، بوسهل زوزنی (دشمن درجه یک حسنک) نصر خلف، بونصر مشکان و گروه کثیری از قضات بلخ و اعیان و اشراف و درباریان است که به حکم شاه برگزار می‌شود. بیهقی که خود در این جلسه نیمه سری حضور نداشته، در ترسیم موقعیت و فضای جلسه به نقل از دوستش نصر خلف می‌نویسد چون حسنک بیامد، خواجه {قاضی} بر پای خاست. چون او این مکرمت بکرد، همه اگر خواستند یا نه، بر پای خاستند. بوسهل {زوزنی} بر خشم خود طاقت نداشت.

برخاست، نه تمام، و بر خود می‌ژکید. خواجه او را گفت «در همه کارها ناتمامی» تا اینجای ماجرا بیهقی از طریق میزانسنی که ترسیم کرده، ما را با چند نکته آشنا می‌کند. نخست اینکه اگرچه حسنک در آن حال محکوم است و باید بردار کشیده شده و سنگسارش کنند ولی قاضی به حکم اینکه او روزگاری وزیر بوده و وزیر درستکاری هم بوده بر خلاف رسم، پیش پای محکوم بلند می‌شود و دیگران را هم به این کار وا می‌دارد. دیگرانی که همه از ارکان مهم حکومت هستند و معمولاً تنها باید پیش پای سلطان از جای برخیزند. تنها بوسهل است که با دلخوری نیم‌خیز می‌شود و قاضی بالحنی تحقیرآمیز او را سرزنش می‌کند و می‌گوید که در همه کار‌هایت اینطور ناتمام یا بهتر بگوییم ناتوانی. به عبارت دیگر قاضی که می‌داند حسنک گناهی مرتکب نشده که مستوجب بردار شدن (اعدام) باشد بلکه با دسیسه‌های مکرر بوسهل و همراهانش به چنین روزی افتاده، در حضور بزرگان قوم او را تکریم و بوسهل را تحقیر می‌کند. به این ترتیب ما در این میزانسن هم با شخصیت منفی بوسهل آشنا می‌شویم و هم به استقلال قاضی پی می‌بریم.

 کل ماجرا جز یک جمله‌ای که قاضی خطاب به بوسهل می‌گوید، حالتی نمایشی دارد. در ادامه می‌نویسد «و خواجه بزرگ حسنک را هرچه خواست که پیش وی نشیند، نگذاشت و بر دست راست من نشست... و بوسهل از این نیز سخت بتافت.» این تعارف قاضی نیز باعث خشم بیشتر بوسهل شده که به سودای وزارت چنین پاپیچ حسنک شده است. چون بوسهل در سمت چپ قاضی نشسته بوده و کسانی که در سمت چپ می‌نشینند، معمولاً رده‌شان پایین‌تر است. می‌دانیم که در مجالس رسمی و حکومتی هر کس بنا به موقعیت و شأنی که دارد، باید در جایگاه مشخصی بنشیند یا بایستد. بیهقی می‌گوید قاضی به حسنک پیشنهاد می‌کند در دست راستش بنشیند که جای برگزیده‌ترین شخصیت جمع است. اصلاً در ادوار گذشته، سلاطین، وزیر دست راست و وزیر دست چپ داشته‌اند که شأن و مو قعیت این دو متفاوت بوده. وزیر دست راست حکم معاون اول را داشته است.

در نهایت کار استخفاف بوسهل در ابتدای این مجلس به جایی می‌رسد که بر سر قاضی فریاد می‌زند چرا حسنک یا به قول خودش «این سگ قرمطی را» چنین بزرگ می‌دارد؟ شیوه داستان گویی بیهقی به گونه‌ای است که هر دوی این سکانس‌ها را به صورت دکوپاژ شده روایت می‌کند. در کمتر اثر داستانی می‌توان چنین نما‌های آماده فیلمبرداری را یافت. فصل بر دار کشیدن حسنک هم با چنین بیان نمایش ظریفی توصیف شده است و حسنک را به سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگز ننشسته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد. و آواز دادند که «سنگ دهید» هیچ کس دست به سنگ نمی‌برد و همه زار زار می‌گریستند. خاصه نیشابوریان. پس مشتی رند (‌اراذل و اوباش)را سیم (پول) دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود که جلادش رسن بر گلو افگنده و خبه کرده بود در ترسیم این صحنه هولناک نیز بیهقی با ظرافت تمام از طریق میزانسن، فضا و موقعیت را ترسیم کرده است.

جلاد او را محکم به تیرک می‌بندد و طناب دار را فرود می‌آورد و گزمه‌ها به حاضران فرمان می‌دهند که محکوم را سنگباران کنند، اما مردم پرهیز می‌کنند چون او را بی‌گناه می‌دانند. گزمه‌ها با سیم و زر گروهی از رندان (کسانی که فاقد شعور اجتماعی و سیاسی‌اند؛ به تعبیر امروزی لمپن‌ها) را وادار به این عمل ضد انسانی می‌کنند. فضا و حال و هوای آن لحظه را می‌شود در ذهن تصویر کرد و دریافت که چه ترسیم دقیق و درستی از موقعیت ارائه شده. در عین حال جلاد کار خودش را کرده و مرد را بر مرکب مرگ سوار کرده است. باز هم نقش فضاسازی و میزانسن را با برجستگی تمام در این سکانس می‌بینیم. این ماجرا حتی به صورت اورجینال و بی‌کم و کاست می‌تواند به اثری تکان دهنده و تأثیر‌گذار در باره رابطه سیاست و قدرت و نقش و جایگاه مردم در کشاکش‌های سیاسی تبدیل شود.

حتی اگر این داستان بر اثر ممیزی امکان ساخته شدن نداشته باشد، سینماگران ایرانی می‌توانند با الهام از پیشنهاد‌های نمایشی بیهقی، در پرداخت صحنه‌های مشابه درداستان‌های تاریخی یا امروزی، این میزانسن‌ها را بکار گیرند و طبعاً این تنها اثر ادبی ما نیست که از چنین ظرفیتی برخوردار است اما نمی‌دانم چرا در برنامه‌های آموزشی دانشکده‌های ریز و درشت و مراکز آموزشی آزاد که در کار پرورش فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس و کارگردانند و سالی بیش از صد نفر را صاحب مدرک می‌کنند، کمتر به این منابع رجوع می‌شود. واقعاً چه اشکالی دارد که در برنامه‌های آموزشی رشته‌های یاد شده، عناوینی مثل میزانسن در شاهنامه، تاریخ بیهقی و شخصیت‌پردازی در آثاری مثل نظامی گنجوی و دیگر بزرگان ادبیات ایران گنجانده شود؟ تاریخ بیهقی حتماً باید یکی از اصلی‌ترین منابع درسی رشته‌های نمایشی و سینما باشد و به راستی چرا هیچ پژوهنده‌ای کار سترگ زنده یاد فرخ غفاری که از نخستین تلاشگران ایجاد پیوند میان سینما و ادبیات کهن ایران بود و چند مقاله درباره میزانسن در شاهنامه نوشت را پی نگرفته است؟ این غفلت تاریخی باعث شده تا سینماگر و نمایشگر ایرانی همواره مصرف‌کننده ایده‌ها و پیشنهاد‌های غربیان باشد که خود از منابع غنی نمایشی‌شان فراوان بهره گرفته‌اند و می‌گیرند.

منابع :

 ماهنامه ادبی فرهنگی و هنری تجربه

 مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com